نسبت خطر/پاداش
بارها و بارها در مقالات زیادی درباره مدیریت سرمایه تکرار شده است که باید همیشه از نسبت پاداش تا ضرر مطمئن باشید که 1:2 یا کمتر است (ترجیحا 1:3 یا 1:5). مشکل این است که بیشتر این مقالات توسط نویسندگان، بلاگرها یا وبمسترهای آزاد نوشته میشود که میخواهند ترافیک در سایتشان ایجاد کنند و هرگز یک دستور در بازار قرار نمیدهند. معاملهگران تازهکار با مشکلات متعدد کار را پایان میدهند وقتی سعی در پیاده سازی این قانون در عمل دارند.
بگذارید تعریف و استدلال را به نفع نسبت پاداش خطر کم مرور کنیم و همچنین درباره مشکلات ذاتی این قانون بحث کنیم.
اول تعریف نسبت پاداش:خطر چیست؟
نسبت پاداش تا ریسک 1:2 به معنایی است که فرد یک واحد خطر میکند تا دو واحد سود کند. ریسک مقدار پولی است که شما ممکن است در معامله ضرر کنید وقتی به حد ضرر میرسد، و پاداش مقدار پولی است که شما برنده میشوید وقتی به سود دهی میرسد. برای مثال، اگر حساب 5000 دلاری و حد ضرر 100 پیپی داشته باشید و بخواهید فقط 2% سرمایهتان ضرر کنید، شما با 1 مینی لات معامله خواهید کرد. ضرر 100 پیپی یا 100 دلاری در معاملهتان ریسک است. برای اینکه پاداشتان را دو برابر ریسکتان بکنید، نیاز به معامله با هدف سود 200 پیپی دارید، که برابر با 200 دلار است وقتی از 1 مینی لات استفاده میکنید. هدف سود بزرگتر در مقابل حد ضرر کوچکتر نسبت پاداش/ریسک، که به معنایی است که ریسکتان کمتر از پاداشتان است.
چرا استدلال شده است که به صورت کلی یک ایده خوبی دارای نسبت پاداش/ریسک کوچکتری است؟
استدلال مطرح شده به نفع نسبت پاداش/ریسک اغلب از طریق تصویرگری سیستم دیده میشود که فقط 50% سودآور است. با نتیجه 50/50، نسبت کمتر پاداش/سود 1:2 یا 1:3 میتواند سیستمتان را سودآور کند، همانطور که در تصویر زیر میبینید:
طرفداران بعد از این جدول استدلال کردند که اگر شما نسبت پاداش/ریسک 1:3 را دایما استفاده کنید و فقط 50% موفق شوید، همه میتوانند در نهایت سود ببرند.
مشکل با این تصویر و استدلال این است که این یک افسانه ساده است. تصور میشود که حتی اگر این سیستم 50% اوقات درست باشد، که برای معاملهگر تازهکار خوب به نظر میرسد چون با شانس انداختن سکه یکی است، پس میتواند سودآور باشد چون برد سه برابر بیشتر از ضرر است. مشکل این است که 50% سناریوی برد باید به عنوان درصد برد در بیشتر سیستمها در نظر گرفته شود که حد ضرر و سود به یک اندازه دارند، یا نسبت ریسک/پاداش 1:1 دارند. به محضی که نسبت سود به ضرر دو یا سه برابر باشد، % برنده اغلب به تناسب کاهش پیدا میکند. بنابراین، اگر سود دو برابر حد ضرر باشد، درصد برد تا 25% کاهش خواهد داشت؛ و اگر سود سه برابر حد ضرر باشد، درصد برد تا 16% معاملات برد افت خواهد داشت.
این به معنایی است که جدول بالا باید بیشتر شبیه برای بیشتر سیستمها باشد:
طبق شرایط درست بازار، این سیستم با نسبت پاداش/ریسک 1:3 احتمالا 2 از 10 معامله (در بهترین حالت) برنده خواهد شد، و بنابراین ضرر خالص -$200 به دست میآید، در عوض جدول بالا که سیستمی با ایجاد 1500 دلار روی ایده رمانتیک رسیدن به 50% دقت برد با تنظیم پاداش/ریسک 1:3 دارد.
در یک نوسان سریع، اغلب اوقات بازار تصادفی بازار را تغییر میدهد، حد ضررتان اغلب ضربه میزند، و اگر سودتان سه برابر حد ضررتان باشد، سه برابر بیشتر از 50% شانس انداختن سکه ضربه خواهد خورد، و منجر به افت دایمی میشود.
این آزمایش را خودتان انجام دهید.. 10 یا بیشتر از ده شاخص مختلف را براساس سیستم در نظر بگیرید، علامت مخالف نزدیک سیستم را حذف کنید، و فقط با حد ضرر و سود کار کنید. بعد به عنوان پایه، میتوانید هر سیستم را با استفاده از حد ضرر 100 پیپی و حد سود 100 پیپی تست کنید، که نسبت پاداش ریسک 1:1 خواهد بود. بیشتر سیستمها طبق این سناریو بازنده خواهند شد و آنها شاید در 50% یا دقت کمتری ضرر خواهند کرد. گذشته از این، به خاطر هزینههای تراکنشات، میانگین ضرر بیشتر از میانگین برد خواهد بود. بعد با نسبت پاداش/ریسک کمتر آزمایش کنید. نسبت ریسک پاداش 1:2 و نسبت 1:3 را امتحان کنید. شما همان عملکرد ضرر را خواهید دید، اما این دفعه عملکرد ضرر کمتری دارد تا با میانگین ضرر معاملات بزرگتر از میانگین معاملات برد را انجام دهد، و بیشتر با درصد دقت افت چشمگیر کار میکند.
مشکل این است که به معاملهگران تازهکار گفته میشود تا سیستم شان را دستکاری کنند تا یک قانون سریع و سخت در حال تلاش را تایید کنند تا سود به اندازه دو/سه برابر به نسبت حد ضرر را گسترش دهند. اغلب نویسندگان نسبت پاداش/خطر بحث نمیکنند اگر نسبت پاداش/خطر کم از طریق داشتن اهداف گسترده یا حد ضرر سخت حاصل شود این مسئله میتواند مجموعه مشکلات خودش را ایجاد کند، چون معاملهگر با سادگی سعی در تقویت حد ضررشان دارند، در یک رسم قراردادی، که آنها را فرکانس زیاد متوقف میکند، مرتب میکند. حتی وقتی این نویسنده احتیاط میکند که حد ضرر مجموعه قوانین خودش را دارد که نمیتواند نادیده گرفته شود یا شکسته شود و این حد ضرر نمیتواند خیلی سخت باشد-معاملهگران تازهکار در جهل هستند که حد ضرر چقدر باید باشد، و مجبور هستند تصور کنند که زمانی که آنها ارزش حد ضرر را تعیین میکنند، حد سود فقط یک ضرب ساده حد ضرر است (2 یا 3 برابر بزرگتر، تا قانون پاداش/خطر را حمایت کنند).
گزینههای دیگر ریسک: مدل پاداش: سیستمهای پاداش/ریسک کم را به صورت ارگانیک از طریق بستن سیگنال مخالف بسازید
میتواند سودمند باشد اگر این سیستم باید در نهایت با یک نسبت پاداش/خطر کم خاتمه یابد، اما انصافا، هر قالب سیستمی برای یک ایده آل پاداش/خطر اختیاری مناسب است که میتواند سیستمهای فاجعهآمیز ایجاد کند. در عوض، فرایند ایجاد یک سیستم باید ارگانیکتر باشد، که قوانین خروج باید بطور کلی بیشتر از قوانین ورود باشد، و کمتر برای کار اختیاری کار میکند یا ارزشهای حد ضرر و حد سود را بهینه میکند.
توصیه کارشناسی وجود دارد که گفته است:
من چندین سیستم ایجاد کردهام، و اغلب وقتی در ابتدا آنها را ایجاد کردم، من مانع اضافه کردن حد ضرر و حد سود شدم و به آنها اجازه دادم براساس نقض علام ورود اصلی خارج شوند. بطور خلاصه آنها در ابتدا سیستمهای توقف و نقض هستند، از یک شرایط شاخص یا مجموعه قوانین وارد میشوند، و خارج میشوند و مسیر را با شرایط شاخص مخالف یا مجموعه قوانین معکوس میکنند. برای نمونه، اگر من یک سیستم متقاطع میانگین حرکتی ایجاد کنم، من به صورت طولانی وارد میشوم وقتی میانگین حرکتی سریع در طول میانگین حرکتی آهسته حرکت میکند، و با کوتاه خارج و معکوس میکند وقتی میانگین حرکتی سریع در زیر حرکت آهسته عبور میکند. من بهینهسازی روی دوره میانگین حرکتی آهسته و همچنین این نوع را اجرا خواهم کرد. در ابتدا من از اضافه کردن هر گونه شاخصهای اضافی به عنوان تایید یا فیلتر یا اضافه کردن هر گونه خروج پیشرفته ممانعت کردم، در عوض فقط از حد ضرر با ارزش ثابت 100 پیپ استفاده کردم.
اگر من یک سیستم اجرای خوب از طریق این روش کشف کنم، نگاهی به گزارش تست کننده استراتژی و آمار بسیاری که اینجا دیدم، انداختم، خواهیم دیدکه میانگین اندازه برنده اغلب بزرگتر از میانگین ضرر است، حتی اگر درصد برنده اغلب کمتر از 50% باشد.
نکته: چون سیستمام طبیعتا مخالف علایم ورود خارج میشود، و با توقفهای ثابت یا سود خارج نمیشود، مجبور به اندازهگیری پاداش/ریسک فقط در رابطه با میانگین برد و میانگین ضرر هستیم.
من معمولا میبینم که یک سیستم خوب نسبت پاداش/ریسک کم بعد از تست دارد، چون به عنوان یکی از چندین نشانه که چرا این سیستم یک سیستم در حال اجرای خوب است. من با تحمیل میانگین معامله بردام شروع نمیکنم که دو یا سه برابر بزرگتر از میانگین معامله ضررام است. این فقط به دلیل این حقیقت است که بیشتر سیستمهای روند نمیتوانند به سود دهی برسند مگر اینکه آنها اینچنین باشند. دلیل ساده است: روند بازار فقط یک درصد کمی از زمان است، و حدود 20-30% زمان را براورد میکند؛ در حالیکه بقیه زمان را آنها در کانالهای معاملاتی و /یا در شرایط دوجانبه تصادفی میگذرانند. تنها راه دیگر برای افزایش سود دهی تلاش برای دستکاری این سیستم است تا دقیقتر شود، تا آن را با شاخصهای تایید و فیلترها و خروجی پیشرفته تجهیز کنند، اما با هر اقلام اضافی اضافه شده، خطر منحنی و بهینه سازی زیاد افزایش مییابد.